دلتنگی های آدمیزادی را پایانی نیستکاش درختی بودم...کلاغی بر شاخهی درختی بودم...آوایی در گلوی کلاغی بر شاخهی درختی بودم...و هرگز ادمیی نبودم دلگیر در عبور از کنار درختی که کلاغی برشاخهی ان اواز سرداده...کاش رها بودم...آزاد...کاش